پارت شصت و نهم :

_نتونستم.
_ممنونم!
این را گفت و اشک‌هایش را پس زد. هر چند که باز هم چشمانش پیوسته پر و خالی می‌شدند، اما این‌بار تلاش بیشتری برای تسلط بر خود کرد. لحن مهران آرام‌تر از همیشه بود.
_تموم تلاشمو می‌کنم که پیداش کنم تانیا. نمی‌دونم چطوری؛ اما بهت قول می‌دم که حتی یک لحظه هم ناامید نشم. ازت می‌خوام که تو هم ناامید نشی. دوباره به زندگی برگردی و خودتو برای تغییر شرایط آماده کنی!

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    من احساس میکنم آرسینم دنبال انتقام پدرومادرش هست ،چی میشد اگه تانیا اینارو بهم معرفی میکرد تاباهم همکاری کنن

    ۱ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ممنونم از نظرت دوست عزیز

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.